پ
پا از
حد بیرون گذاشتن: پا را از گلیم دراز کردن.
پا بر سر حرف نهادن: پیمان شکستن.
پاپ: (فر) پدر- بابا.
پاپیون: (فر) پروانه - شاپرک.
پاتوق: (ت)گردگاه - پادَرَفش - نیشمَک.
پاتیناژ: (فر) سُرِش.
پارافین: (فر) مومک.
پاراگراف: (فر) وجکبار (وجک -فراز).
پارالل: (فر) همسویه - همسوی.
پاراوان: (فر) دیواره - تجیر.
پارتی: (ا) میهمانی.
پارتیزان: (فر) هواخواه - گوند.
پارک (فر ) باغ بزرگ - پردیس.
پارکت: (فر) چوبیانه.
پارکینگ: (فر) خودرو گاه.
پارلمان: (فر) مهستان- گزینستان.
پاساژ: (فر) تیمچه..
پاسپورت: (فر) گذرنامه.
پاستوریزه: (فر) پالِشته.
پاسیو: (فر) باغک - درگاهی - مهتابی.
پاشا: (ت) شاه.
پاکت: (فر) بسته
پالتو: (ر) بالا پوش- چوخا - آبافت.
پانتومی: (فر) لال بازی.
پاندول: (فر) آونگ.
پانسمان: (فر) زخم بندی- داروگذاری.
پانسیون: ( فر) مانسرا - ماهمان.
پانکراس: (فر) کُم کُلن.
پانوراما: ( فر) گراندیس.
پاورقی: پا برگ - پا نوشت - زیرنویس.
پتاسیم: (فر) شَخارک.
پتانسیل: (فر) کاراک.
پدال: (فر) پایی.
پر ادعا: (فر) خودخواه.
پراگماتیک: (فر) ورزگروی.
پرانتز: (فر) ماهک- کمانک.
پرافاده: خودپسند- پرباد - فیسو.
پربرکت: پربر- فراوان.
پرترِه: (فر) چهرسان.
پرتوقع: بسیار خواه.
پرثمر: پربار.
پرحادثه: گیرا.
پرحرف: پرچانه - روده دراز.
پرحوصله: بردبار- شکیبا.
پرحیله: نیرنگ باز- ترفندکار.
پرخاصیت: پرسود - بدرد خور.
پروژه: (فر) زمینه - انگاره- پیشنهاد.
پِرِس: (فر) فشار - منگنه.
پُرس: (فر) خورا.
پروستات: (فر) بستگی پیشاب راه.
پرسنل(فر) کارکنان.
پر طمع: آزنده.
پرعائله: پورمند - پرفرزند.
پروفسور: (فر) استاد- دانشمند.
پرمنگنات: (فر) بنفشک - زخم شوی.
پر و پا قرص: پا بر جا.
پروتئین: (فر) سپیده بار.
پروتئید: (فر) سپیده سان.
پروژکتور: (فر) پرتو افکن - شید افکن.
پر همت: جوانمرد -دلیر- پایمرد.
پریشان حواس: شوریده -گیج.
پریشان فکر: آشفته- سرگشته.
پریود: (فر) دوره- دورک.
پُز: رفتار- ریخت.
پُز دادن: خودنمایی.
پُست: پیک - نامه رسانی - پاسگاه.
پُست امدادی: تیمارگاه - یاری گاه.
پَست فطرت: ناکس- فرومایه.
پَس ورد: (ا) گذر واژه
پلاتین: (فر) سپید زر- اسپین زر.
پلاژ: (فر) شناگاه.
پلاستیک: (فر) ریخت پذیر - تَیَنگه (تَیَنگ = قالب).
پلاسما: (فر) خونآبه.
پلاک: (فر) پَلمَک.
پل معلق: پل آویزان.
پلیتیک: (فر) جهان آرایی-کشور آرایی- وینارتاری.
پلیس: (فر) پاسبان.
پلیس مخفی: کارآگاه.
پلی کپی: (فر) نما بردار- روبردار.
پماد: (فر) ِزفتَک.
پمپ: (فر) مکنده- بادکش.
پنکه: (ه) باد بزن.
پنیسیلین: (فر) پاد ریش.
پوتین: (فر) پاژنگ- جمشاک.
پودر: (فر) گرد - گرده.
پورسان: (فر) در سد.
پورسانتاژ: (فر) در سدی - چند سدی.
پیانو: (فر): فرسنتور- سنتور فرانسوی.
پیپ: (فر) چُپُک.
پیراشکی: (ر) خور پیچ.
پیژاما: (فر) پای جامه.
پیش طلبیدن: به پیش خواستن.
پیش قدم: پیشگام.
پیش قراول: دیده بان.
پیش قسط: پیشا دست.
پیش کرایه: پیش پرداخت.
پیش کسوت: پیشاپوش- پیشایل.
پیک نیک: (فر) توشی- دانگی- دانگانه.
پیل: (فر) کَهرُب ساز
|
ب
با اجازه:
باپروانه - با روادید.
با اراده: پا برجا - سستی نا پذیر.
با اسم و رسم: سرشناس - نامدار-با خانواده.
با اقبال: بهروز- نیکروز- نیکبخت.
باب: در- دروازه.
باب طبع: به دلخواه - پسندیده.
بابرکت: پربار- بارور- فراوان.
با تجربه: آزموده - جهاندیده.
بابت: از برای - درباره ی.
با تفصیل: با آب و تاب- بسیار گسترده.
باتلاق: (ت) تالاب- مرداب.
با تمام این احوال: با این همه -با همه ی این ها.
باتّوجه به این که: با آگاهی به این که - با نگرش به این که.
باتون: چوبدست.
باجناق: همریش- شوهران دو خواهر.
باجی: خواهر- همشیره.
با حالت: خوب- دلپسند- گیرا.
با حرارت: خونگرم - مهربان - پرشور.
بادنجان: بادنگان.
بادیه: بیابان - دشت- هامون.
باد صبا: باد باختری.
بادصرصر: تند باد - سخت باد.
با دوام: پایدار- استوار- همیشگی.
بارز: هویدا - آشکار- پدیدار- نمایان.
بارحم: دلسوز- باگذشت - مهربان.
بارعام: بار همگانی - فراخوانی همگانی.
باروت: (ت) آتش زا - گوگرد.
بارونق: دلچسب- ترو تازه - شاداب.
با سابقه: پیشینه دار.
باسمه کاری:کارسرسری- سنبل کاری.
باسن: لگنچه - سُرین.
با سواد: دانش آموخته.
با شرف: والا- ارجمند.
با شعور: هوشیوار.
با صرفه: با بهره- سود بخش.
باصره: بینایی.
با صفا: دل انگیز- دلگشا.
باظرفیت: خویشتن دار- شکیبا.
باطل: پوچ- بیهوده.
باطن: اندرون- درون - نهان.
باطناً: نهانی - درپنهانی- دل وجان.
باعث: انگیزه- دست آویز.
با عزّت: با ارج - با ارزش - گرانمایه.
با عزم: استوار- پایدار- سستی نا پذیر.
با عشق هر چه تمامتر: با شور-با جان و دل - باهمه ی نیرو-.
باغ وحش: باغ جانوران- جانورگاه.
باغیرت: بارگ - بی باک - بی پروا.
با فاصله: دوراز هم- جدا ازهم.
باقلا: (ی)کالوسَک - باسمَر.
باقی: بازمانده - مانده - ماندنی.
باقیمانده: بجای مانده- پس مانده.
باکفایت: کارآمد - شایسته - کاردان.
باکمال میل: با خوشرویی-با جان و دل.
بالن: (ی) وال.
بالاخره: باری- سرانجام.
باله: (فر) پَروشت - نرم - وشتن.
بالجمله: سخن کوتاه - به کوته سخن.
بالغ: برنا- رسیده - پخته..
بالفطره: به نهاد.
بالکن: (فر) ایوان- پالگانه.
بامبو: (فر) خیزران.
با مروّت: دادگر- باگذشت - نیک منش.
باند: (فر) نوار- گروه.
با وجود این: با این رو- با این همه.
باوفا: پای بند- دلبسته.
بایر: ناکشته - زمین کشت نشده.
باوقار: گرانسنگ - ارجمند - برازنده.
با همه ی وجود: با جان و دل-با همه ی نیرو.
بحبوحه: میان - میانگاه - درگیر و دار - گرماگرم.
بحث: گفت و شنود.
بحث های مختلف: گفتگوهای گوناگون- از هر دری سخنی.
بد اخلاق: بد خو- تندخو.
بد اصل: بد بنیاد- فرومایه - بدگوهر.
بداهت: خودآی - زودگویی - ناگاه گویی.
بدایع: تازه ها - نوها- نوآورها.
بدباطن: بد درون- دو رو .
بد ترکیب: بی ریخت - زشت.
بد حالت: بد ریخت.
بد جنس: بد نهاد- بد سرشت.
بد حساب: بد شمار- نادرست.
بد خصال: بد کردار.
بد خط: بد نویس.
بد خُلق: کژ رفتار- بد خوی.
بد خیال: بد گمان - بد پندار.
بد ذات: بد زاد - بد سرشت.
بدر: ماه شب چهارده - گِرده ماه.
بدرقه: پسواز- بدرود - پدرود.
بد طینت: بد سرشت - بد نهاد.
بدل: جایگزین - جانشین.
بدن: تنه - اندام - کالبد - پیکر.
بد منظر: زشت - بد نما - بد ریخت.
بدوی: بیابانی- چادرنشین.
بد هیئت: بد ریخت - بی ریخت.
بدیع: تازه - نو- نغز- نوآفرید.
بدین جهت: ازاین روی - بدین رو.
بدین سبب: ازاین رو - بدین روی.
بدین معنی: به چم- بدین چم.
بدین مناسبت: براین پایه -بدین انگیزه.
بدیهی: آشکار- روشن - هویدا.
بذل: دهش - بخشش.
بذله: شوخی- سخن نغز- سخن شیرین.
برائت: بیگناهی - وارهیدگی- رهایی.
براق: درخشان- پرفروغ.
برانکارد: (فر) تخت روان.
براوُ: (فر) آفرین- زهی.
برای خاطر: از بهر دل.
برأی العین: بدیده ی خود.
بربریت: ددمنشی.
بربط: بربت- بربوت.
بُرج: دژ.
برحذرداشتن: پرهیزکردن- پرهیزاندن.
بر حسب: به گونه ی.
برحسب اتفّاق: پیشامد- رخداده-نا خواسته.
برحسب وظیفه: برپایه ی خویشکاری.
برخلاف: واژگونه ی - ناساز - وارونه.
برُس: (فر) ماهوت پاک کن - پرز بر.
بر سبیل: از راه.
بر طبق: برابر.
برطرف: زدوده - سترده - ازمیان برداشته.
برطرف شدن: از میان رفتن - زدودن.
برطرف کردن: برانداختن- از میان بردن.
برعکس: وارونه- واژگونه.
برفرض اینکه: شایدکه- اگرکه- چنانکه.
برق: روشنایی- فروغ- آذرخش.
برقرار: برپا - برجا - استوار - پایدار.
برکت: فراوانی - افزونی - بسیاری.
برگ هویّت: شناسنامه- برگ شناسایی.
برلیان: (فر) فرالماس - فرابگین.
برملا: آشکارا - هویدا - پدیدار.
برکه: آبگیر- تالاب - آبدان.
برنز:(ا) مفرغ.
برنشیت: (فر) سینه پهلو.
بطن: شکمه
برودت: سردی- خنکی - زَم.
بروز: آشکار، پدیدار، هویدا کردن.
بروزن: همسنگ- همتراز همسان.
بر وفق مراد: به خواسته ی دل-به دلخواه.
برهان: فرنود - آ وند.
بَری: بیگناه - پاک.
بَرّی: بیابانی- دشتی - خشکساری.
بحر: دریا.
بحران: آشفتگی- سراسیمگی- ناآرامی.
بخار: دمه- مهاب - مه.
بخل:تنگ چشمی- رشک- کوته نظری.
بخیل: تنگ چشم.
بّزاز: پارچه فروش.
بزاق: آب دهان- تف- خدو
بزن بهادر: بی باک- بَشکول.
بساط: گستردنی- دستگاه- خوان.
بسیط: گسترده - گشاده - فراخ.
بشارت: نوید، مژده شادی بخش.
بشاش: خنده رو- گشاده رو.
بشر: آدمی- مردم- مردمان- آدمیان.
بشقاب: (ت) دوری- پیشدستی.
بشکه: (ر) چوب خُم.
بصر: چشم- بینایی - دید - بینش.
بصیر: بینا - دانا - آگاه - روشن بین.
بضاعت: داراک- دارایی - توانایی.
بطالت: بیکاری- بیهودگی - تن آسایی.
بطلان:تباهی- زدایش- نا چیزگی-ازمیان رفتن.
بطیء: کُند - درنگین - آهسته.
بظاهر: به نما - آشکارا.
بعد: پس- سپس- آنگاه - پس از این.
بُعد: دوری- دورا.
بعداً: سپس- زمانی دیگر.
بعد از ظهر: پس از نیمروز.
بعضی: برخی- گروهی- پاره ای.
بعضی اوقات: گاه گاهی.
بعلاوه: افزوده.
بعید: دور.
بغایت: بی اندازه - بی پایان.
بغچه: (ت) جامه بند - پتیر.
بغض: گلوگیر- دشمنی- کینه - خشم.
بغیر از: بجز- مگر.
بفاصله: به اندازه ی - به دوری.
بقاء: هستی - پایندگی - پایدارماندن.
بقاعده: به سامان - بسزا.
بقال: خواربار فروش - بنکدار.
بقدر: به اندازه.
بقدری: به اندازه ای.
بقول: به گفته ی.
بقیاس: به گمان - به سنجه ی.
بقیه: مانده- بازمانده - ته مانده.
بکلی: سراسر- همگی- همه.
بکمال: انجام یافتن- پایان شدن.
بلکه: ولی- چه - وانگه.
بلاء: آفت - آسیب - گزند - زیان.
بلاء دیدن: ستمدیدن - رنج دیدن- آسیب دیدن - گزند یافتن.
بلاغ: پیام - آگهی.
بلاد: شهرها - آبادی ها.
بلاغت: شیوایی - رسایی.
بلاهت: کم خردی- بی خردی.
بلافاصله: بی درنگ- دردم- اندر زمان.
بلاکش: ستمکش - رنجیده - آزرده.
بلامقدمه: ناگهانی.
بلدرچین: (ت) بدبده - کرَک.
بلکه: وَنکه.
بلند اقبال: بلند بخت.
بلند طبع: با منش - دست و دل باز.
بلند قامت: بلندبالا.
بلند مرتبه: بلند پایه.
بلند نظر: بلند نگر.
بلند همت: بزرگمنش.
بلوا: شورش- آشوب - غوغا - هنگامه.
بلور: مَها- زمج.
بلورکبود: بهرور- بهروج.
بلوز: (فر) - نیم تنه - کُرتی.
بلوط: بلوت - مازو- بَرو.
بلوغ: رسایی - بُرنایی - رسیدگی.
بُله، ابله:کم خردان - نادانان.
بلیط: گذرانه - پَته.
بِمِثل: مانند.
بمب: بمب
بمَثَل: به متل - به داستان.
بمحض: همین که.
بمجرد: د رهمان دم - به همان دم.
بمرور: کم کم - آرام آرام.
بمقتضی: فرا خور.
بموجب: برابر- به انگیزه ی.
بناء: ساختمان - خانه - سرا.
بناءکردن: ساختن - برافراشتن.
بنابر: زیرا.
بنادر: بَنَدرها.
بنچاق: بنچاک.
بنزین: (فر) نفتک.
بنسبت: به اندازه ی- در بستِگی.
بنظر: به نگر- در نگرشِ.
بنقد: دستی- هم ا کنون..
بنوبت: به پستا.
بنی آدم: آدمیزادگان.
بنیان: بنیاد، شالوده- پایه - پی.
بنی نوع: همگونه.
بنی نوع بشر: آدمیان- آدمیان همگون.
بنیه دارایی: توان- داراکی.
بنیه نداشتن: ناتوانی - توان نداشتن.
بواسط ی: به انگیزه ی- به میانجی - به پا در میانی.
بواسیر: آماس نشیمن- ورم نشیمن.
بوبین: (فر)پیچک
بوتیک: (فر) دکان - بابکد.
بودجه: (فر) پیشریز.
بوران: باد و باران تند - توفان برف.
بورژوازی: (فر ) دارامندی.
بوریا: بَلاج - دوخ، زیغ.
بوسیله ی: به دستاویز.
بوق: (ل) کرنا- بُرغو.
بولوار: (فر) خیابان پهن.
بوی رطوبت: نا - ناه.
بوکس: (ا) مشت زنی.
بول: پیشاب
به اتفاق آراء: به همزبانی- به همرایی.
بهادر: (ت) دلیر- یل- گُرد - دلاور.
به استناد: برپایه- به دلیل.
به استثناء: بیرون از- به جز- جز این.
به اصطلاح معروف: به زبانزد همگان-به زبانزد شناخته شده.
به اکراه: به ناگزیری-به نا خوشدلی.
به این ترتیب: بدینگونه - بدین روی - بدینسان.
به این دلیل: به این فرنود - به این برهان.
بهت: خیره - شگفت.
بهتان: ناروا، دروغ بستن - چفته.
بهلول: دانای دیوانه نما.
به جهت: برای- به شوند.
به حد وفور: به فراوانی.
به حدی: به اندازه یی.
به حکم: به فرمان.
به خاطر: به پاس.
به خلاف: به وارونه- به واژگونه.
به سرعت: به شتاب - به تندی.
به شّدت: به سختی.
به شرط: به سامه ی.
به وجه: به روش- بگونه ی- به راه.
به وجهی: به راهی- به گونه ای.
بیابان صاف: دشت- هامون.
بیات: شب مانده - کهنه - شبینه.
بی اثر: - ناپیدا - بی رد بی نشانه.
بی ادراک: کودن.
بی استعداد: بی هوش.
بی اشتباه: درست- بی لغز.
بی اعتبار: بی ارج- بی ارزش- خوار.
بی اعتدال: تندرو.
بی اعتقادی: ناباوری.
بیان: زبان آوری- آشکاراندن - سخن آشکار - فرنود - گپ -
گفتگو.
بی انتها: بیکران - بی پایان.
بی انصاف: بیدادمند.
بی انضباط: نا بسامان- ناخود دار.
بی اهمیت: بی ارزش.
بی بی: (ت) کد بانو- مادر بزرگ.
بیت: خانه- کاشانه- سرا - کد.
بی بضاعت: تهیدست.
بی تأمل: بیدرنگ - بی اندیشه.
بی تجربه: خام کاری- خام دست.
بی تربیت: بی ادب- نازپرورده.
بی تردید: بی گمان.
بی تصمیم: بی آهنگ- بی خواسته.
بی تفاوت: یکسان انگار- باد پروا.
بیتوته: شب زنده داری- شب باشی.
بی جرأت: بز دل- ترسو.
بی جوهر: بی گوهر.
بی جهت: بیخودی - ناروا - بیهوده.
بی حد: بی پایان - بی کران.
بی حرکت: بی جنبش.
بی حس: لمس- سست- کرخت.
بی حمیّت: بی رگ - نامرد.
بی هوی: پریشان - سر در گم.
بی حوصله: شتابزده.
بی حیا:گستاخ- بی شرم- پررو- دریده.
بی خبر: نا آگاه.
بی خطر: بی ترس- بی بیم.
بی خیر و برکت: آب کور.
بی دقت: نا هشیار.
بی دوام: زودگذر- نماندگی- فراساوند.
بی ربط: بی پیوند - بی سر و ته.
بیرحم: سنگدل.
بی رقیب: یکه تاز- بی همال.
بی روح: بیجان.
بی ریا: یکرنگ- یکدل- بی کلک.
بی زحمت: خواهش می کنم - بی رنج.
بی سابقه: بی پیشینه.
بی سبب: بلاژ.
بی سکه: خوار- بی ارج.
بی سلیقه: بد پسند- کژپسند.
بی سواد: بی دانش- دانش نیآموخته.
بی سیرت: دریده - بی آزرم.
بی شباهت: نا همانند - ناجور.
بی شبهه: بیگمان - بی برو برگرد.
بی شعور: بی خرد - نادان.
بی شک: به گمان - بی سخن.
بی صبر: ناشکیبا - سِتان.
بی صفت: ناسپاس.
بیضی: تخم مرغی.
بیطار: دام پزشک.
بی طاقت: ناتوان- بی تاب - نا شکیب.
بی طالع: کور ستاره - تیره بخت.
بی طراوت: پژمرده - خشک.
بی طرف: کرانجی - میانجی.
بی طعم: بی مزه.
بی طمع: بی آز.
بی ظرفیت: نا بردبار- بی گنجایه.
بیع: خرید - فروش.
بی عار: بیشرم-بی ننگ.
بی عاطفه: نا مهربان- سنگدل.
بیعانه: پیش بها- پیش پرداخت.
بیعت: فرمانبرداری- پیمان.
بیعرضه: بی دست و پا- بیکاره - پخمه.
بی عصمت: نا پاک - بی آزرم.
بی عقل: نا بخرد - خل.
بی علت: بی انگیزه - بی بهانه.
بی عنایت: نامهربان- بی مهر.
بی غذایی: بی خوراکی- اَخوارش.
بی غم: بی اندوه - بی رنج.
بی غیرت: بی رگ - سست نهاد.
بی فایده: بی سود -بی بهره.
بی فکر: نا اندیش - نا سگالیده.
بی قاعده: نا هنجار.
بی قانونی: بیداد- بی دات.
بی قدر: بی ارزش - خُرد.
بی قرار: نا آرام- خسته دل.
بی قید: سبکبال- آزاده- آسانگیر.
بیلان: (فر) ترازنامه.
گواتر: بادغاره- جخش.
بی مثل: یگانه.
بی محابا: بی باک.
بی مروت: نامرد - ستمگر.
بی معنی: بی آرِش- بی چم.
بین: میان- میانه - جدایی.
بین المللی: کیهانی- جهانی- فرابومی.
بین النهرین: میان رودان.
بی نتیجه: بی برآیند- بی بهره.
بی نفع: بی بر- بی بهره، سود.
بی نقص: درست - بی کاستگی.
بی نصیب: تَهی.
بی نهایت: بی پایان - اکَران.
بی واسطه: بی میانجی.
بی وجود: فرومایه - پست - ناکس.
بی وسیله: بی دستاویز- بی بهانه-ی ابزار.بی ابزار.
بی وفا: ناپایدار- زنهار خواری
بی وقار: سبکسر- سبکسار.
بی وقت: بی هنگام.
بیو گرافی: (فر) زندگینامه.
بی هّمت: نا کوشا - نا استوار.
|